آوین شیطون مامان
عزیزم نمیدونم مامانی چرا انقده تنبلی میکنه تو بروز کردن وبلاگت حالا میخوام جبران کنم
اول شروع کنیم از کارهایی که تو این 240روز یاد گرفتی اول ازهمه اینکه از شدت تنبلی بجای اینکه چهاردست وپا راه بری غلت میزنی بطوری هر دفعه باید از زیر یه چیزی باید درت آورد دیگه انقده تو این کار مهارت پیدا کردی که در مدت خیلی کوتاهی کل پذیرایی رو طی میکنی
چند شب پیش بای یه صدای بوم من بابای از خواب بلند شدیم دیدم بعله خانوم خانوم تو خواب در حالا پشتک وارو بودن که که کلشون دنگی خورده به دیوار اون لحظه خیلی دلمون برات سوزید دخترکم
تازگیا یاد گرفتی با دندونای خوشلت گاز میگیری مخصوصا وقتی خیلی احساساتی میشی یه روز دست مامانی رو گاز گرفتی تا چند ساعتم جای دوتا دندونات رو دست مامانی بود ولی چون اولین بار بود بخشیدما چون گاز گرفتن کار خیلی بدی
یاد گرفتی وقتی باهات بازی میکنن و خیلی کیف میکنی دس دسی میکنی ولی بعضی وقتا از شدت هیجان انقد این کاررو تن تن انجام میدی دستات بهم نمیخورن همدیگرو رد میکنن
بشکنم میزنی نازگل مامان دائما در حال انجام این کار هستی که بعضی موقع ها این کار تبدیل میشه به ویشکون ریز که خیلی درد داره این کارت باعث میشه هر وقت میای بغل مامانی مجبور بشم دستتو بگیرم تو دستم
چند وقت پیشم بابای شمارو برد آرایشگاهو موهاتو کوتاه کرد حالا دیگه واقعا شدی مثل پسرا
میخوام یه چند تا عکس برات بزارم
وقتی که رفته بودیم خونه باباجونینا(بابای مامانی)لباس گرم نداشتی لباس مهلا(دختر خاله)رو پوشیدی :
دخترم موهاشو خودش شونه میکنه :
نه نه قزی: